وی بعد از انقلاب اسلامـی یکی از مؤسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامـی بود و به عنوان اولین فرمانده سپاه منطقه
غرب کشور مسئولیت سپاه همدان را برعهده گرفت.
دانا: خاطره یک جمله ای از مرضیه حدید چی یا دباغ مرضیـه حدیدچی (دباغ) اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور درون بیمارستان خاتمالانبیـاء بستری شد.
مرضیـه حدیدچی (دباغ) از زنان مبارز دوران ستمشاهی و اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور از ۲ روز گذشته
به دلیل عارضه فشار خون درون بیمارستان خاتمالانبیـاء تهران بستری است.
به گفته فرزند ش، خاطره یک جمله ای از مرضیه حدید چی یا دباغ حال وی اکنون رو بـه بهبودی هست اما حتما تحت نظر پزشکان باشد.
مرضیـه حدیدچی، کـه فعالیتهای سیـاسی خود را تقریبا از سال ۱۳۴۶ با پخش و توزیع اعلامـیه آغاز کرده بود، در
سال ۱۳۵۳ توسط ساواک دستگیر و به همراه نوجوانش رضوانـه بـه زندان افتاد و شدیدترین شکنجهها را متحمل
شد.
وی بعد از انقلاب اسلامـی یکی از مؤسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامـی بود و به عنوان اولین فرمانده سپاه
منطقه غرب کشور مسئولیت سپاه همدان را برعهده گرفت.
مسئولیت بسیج ان کل کشور، نمایندگی مجلس شورای اسلامـی درون سه دوره، فرماندهی سپاه همدان، استاد دانشگاه علم و
صنعت، استاد مدرسه شـهید عالی مطهری، قائم مقام جمعیت زنان جمـهوری اسلامـی از جمله مسئولیتها و سوابق اجرایی دباغ
است.
دباغ درون دی ماه سال ۱۳۶۷ بـه عنوان عضوی از نمایندگان اعزامـی امام خمـینی(ره) به منظور ابلاغ پیـام ایشان بـه گورباچف
انتخاب شد…………………………………………………
زنی کـه محافظ شخصی امام بود امام فرموده بودند کـه هیچ یک از ان همراه ایشان نباشند فقط طاهره
را بگویید بیـاید، شاید بچه هایش درون فرودگاه منتظرش باشند.
باشگاه خبرنگاران:خبرنگاران همـه جمع شده بودند که تا نظر امام را جویـا شوند.
امام هم بـه کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه د ناگهان دیدم خبرنگاری پشتسر امام پشت
نردهها از چوبی بالا رفته، به منظور امام احساس خطر کردم بـه سمت نرده رفتم سوزنهای تهگرد کـه زیر انگشتانش نـهادند،
چشمانش بسته بود، جایی را نمـیدید، دستانش را بـه دیوار کوبیدند درد استخوانـهایش را سوزاند اماازباز
نکرد.
همـه کم و بیش مـیشناسیمش؛ از فعالان مبارزه مسلحانـه ضد حکومت پهلوی است.
از بنیـانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامـی.
عناوینی چون: «فرماندهی سپاه همدان، ریـاست زندانهای زنان تهران، اولین فرمانده سپاه غرب کشور بعد از انقلاب، یکی از
سه نمایندهای کـه در سال ۶۷ پیـام تاریخی امام (ره) را بـه گورباچف رساند، سه دوره نمایندگی مردم تهران و
همدان درون مجلس شورای اسلامـی، مسئول بسیج ان کل کشور، استاد مدرسه عالی شـهید مطهری، دارنده نشان درجه ۳ ایثار،
مدرس واحد معارف اسلامـی دانشگاه علم و صنعت و قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمـهوری اسلامـی» رانیز درون کارنامـه
خود دارد.
خواندن گفت و گوی ما با ایشان خالی از لطف نیست.
نام و نام خانوادگی؟ مرضیـه حدید چی مشـهور بـه دباغ، طاهره، زینب احمدی نیلی * تاریخ تولد؟
خرداد ۱۳۱۸ همدان * شغل پدر؟ پدرم کتابفروش و استاد اخلاق و مادرم هم معلم اخلاق بود.
* تحصیلات؟ تحصیلاتم را از مکتب خانـه آغاز کردم و از معلومات پدرم درون یـادگیری قرآن و نـهجالبلاغه نیز
بهره بردم.
* سال ازدواج؟ سال ۱۳۳۳ با محمد حسن دباغ ازدواج کردم.
* با ایشان از قبل آشنایی داشتید؟ خیر، آن موقعها مثل الان نبود، آشنایی از طریق خانوادهها و پرس و
جوی محلی بود ایشان درون تهران بودند و ما درون همدان.
۱۴ ساله بودم و بلافاصله بعد از ازدواج بـه تهران آمدم و تک و تنـها زندگی درون تهران را شروع
کردم.
* حاصل زندگیتان چند فرزند است؟ یک پسر و هفت * درون هنگام مبارزات سیـاسیتان چند
فرزند داشتید و بچه ها چند ساله بودند؟ هر هشت فرزند را داشتم کوچکترینشان ۴ ساله بود.
* چه طور شد کـه وارد فعالیتهای سیـاسی شدید؟ چند دلیل وجود داشت؛من و شاه – شـهناز -هر
دو درون یک شب بـه دنیـا آمدیم و این مسالهای بود کـه همـه بـه من گوشزد مـید و مـیگفتند شـهناز
کجا و تو کجا؟ او با آن همـه امکانات و تو اینجا اینگونـه.از همان روزها بود کـه دلم به منظور این
همـه تبعیض بـه درد آمد.دلیل بعدی پدرم بود کـه همواره درون صحبتهایش بـه ظلمهایی کـه رژیم درون حق مردم مـیکرد
معترض بود.دلیل دیگر هم بر مـیگردد بـه اساتیدی کـه خدمتشان درس مـیخواندم اساتیدی چون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی و
حاج شیخ علی خوانساری بـه خصوص استاد سید مجتبی صالحی خوانساری کـه روحیـه ظلم ستیزی و مبارزه درون ایشان بسیـار
بود.
* همسرتان چطور بودند؛ ایشان هم سیـاسی بودند؟ همسرم بسیـار مذهبی بودند، ایشان هم درون سال ۴۲ فعالیت سیـاسی مـید
و بـه پخش اعلامـیه مـیپرداختند اما بعد کـه کارشان از تهران بـه اهواز و شـهرهای دیگر منتقل شد بیشتر تمرکزشان
روی مسائل کاری بود و چند روزی کـه مرخصی مـیآمدند بیشتر بـه بچه ها مـیپرداختند.
* چطور با امام آشنا شدید؟ درون آن سالها، منزلمان نزدیکی مسجد موسی ابن جعفر بود.
در رفت و آمدهایمان بـه مسجد متوجه شدیم آیتا…
سعیدی بـه مسجد مـیآیند.
همراه همسرم با ایشان بـه صحبت نشستیم و ایشان را قانع کردیم کـه برای ۱۶ – ۱۵ نفر از خانمها
کلاس درس بگذارند ایشان هم قبول د و درس اخلاق و هم درس جامعه مقدمات را برگزارد.
در این جلسات شرکت کردیم و با یکسری از دانشجویـان، از سال ۱۳۴۶ زیر نظر ایشان وارد مسائل انقلاب شدیم
و بـه تهیـه و تنظیم و پخش اعلامـیههای حضرت امام خمـینی (ره) پرداختیم.
تا سال ۱۳۴۹ کـه آیتالله سعیدی -که خداوند او را با شـهدای کربلا محشور گرداند – بـه شـهادت رسید بعد
از ایشان ادامـه کار را درون محضر مجتبی صالحی خوانساری دنبال کردیم.
* عمده کارهای سیـاسیتان چه بود؟ درون ابتدا تهیـه و توزیع اعلامـیه و سپس سخنرانی بـه اسمهای مختلف درون شـهرستانها
* همسرتان اعتراضی نداشتند؟ فرزند انتان چطور؟ خیر؛ همسرم مرا کاملا آزاد گذاشته بودند.
بچه ها هم درون محیطی رشد کرده بودند کـه با این مسائل آشنایی پیدا کرده بودند.
* اولین دستگیریتان چه زمانی بود؟ سال ۵۲٫
ساواک همـه تلاشش را مـیکرد که تا بتواند سر نخی پیدا کند.
یکی از دانشجویـان علم و صنعت مراسم عروسیاش را درون منزل ما گرفت و در کارت دعوت، آدرس خانـه ما
لو رفت.
فردای روز عروسی، دم درون رفتم که تا آشغالهای مراسم را بیرون بگذارم.
یکی از ساواکیها پشت درون منتظر بود .
تا درون را باز کردم پایش رادر گذاشت و بعد هم ،همـه ساواکیها ریختند توی منزل و چند
نفر را کـه خواب بودند با خود بردند آنـها از فامـیل همسرم بودند متاسفانـه آنـها زیر شکنجه دوام نیـاوردند و
اطلاعات را لو دادند بنابراین دو سه روز بعد ،ساواکی ها آمدند و من را بردند و چند روز بعد
هم خانـه را گشتند و رضوانـه را هم دستگیر د.
* رضوانـه چطور پایش بـه قضیـه باز شد؟ رضوانـه سرودها و اشعاری را کـه از رادیو عراق پخش مـیشد جمعآوری
کرده و در دفترچهاش نوشته بود.
پس از دستگیری من، ساواک بـه خانـه رفت و آنجا را مورد بازرسی قرار داد.
متاسفانـه دفتر سرود رضوانـه را پیدا د بعد هم به منظور آنکه بفهمند خط کدامـیک از بچه ها است، به
بچه ها گفتند به منظور آزادی مادرتان نامـه بنویسید شاید آزادش کنند.
بچه ها هم از روی بچگی نامـه نوشتند و آنـها هم خط رضوانـه را شناختند و او را دستگیر
د.
* بدترین شکنجهای کـه تحمل کردید؟ درون ارتباط با خودم، نمـیدانم از کدامـیک نام ببرم.
اما وقتی رضوانـه را شکنجه مـیدادند سختترین لحظاتی بود کـه برمن مـیگذشت.
* رضوانـه چطور زیر شکنجهها دوام آورد؟ رضوانـه خیلی صبور بود.
ساواک به منظور به حرف درون آوردن من، او را بـه شدیدترین وجه ممکن شکنجه مـید.
یـادم هست یکبار بعد از شکنجهها، دیگر صدایی از او نیـامد از شدت ضربات بیـهوش شده بود و دیگر به
هوش نیـامد.
او را روی پتو انداختند و بردند فکر کردم مرده هست در آن لحظه خدا را شکر کردم کـه مرده
است و دیگر شکنجه نمـیشود و زجر و دردی را تحمل نمـیکند.
بعد از چند وقت او را آوردند.
فهمـیدم درون بیمارستان بستری بوده.
وقتی دستهایش را درون دستم گرفتم متوجه زخمهای بدی شدم کـه روی مچ دستانش بود.
گفت کـه دستانش را با زنجیر و دستبند بـه تخت بیمارستان بسته بودند.
م درون همان حال، سؤالی از من پرسید کـه مـهمترین انگیزه من به منظور تحمل شکنجهها شد.
رضوانـه پرسید من بـه جز رفتن بـه دستشویی همـه وقت درازکش با دستبند بـه تخت بسته شده بودم، مادر من
همـه نمازهایم را خوابیده خواندم، بـه نظرشما نمازهایم درست است؟ این صحبت م بعد از تحمل آن همـه
شکنجه باعث شد کـه بیش از پیش بـه کارم ایمان داشته باشم.
* رضوانـه چند وقت درون اسارت بود؟ ۴ روز مانده بود کـه شش ماه اسارتش تکمـیل شود کـه او را
به زندان قصر فرستادند که تا دادگاهی شود درون دادگاه هم چون دلیلی به منظور متهم ش نداشتند او را بـه ۶
ماه محکوم د کـه چون گذرانده بود آزاد شد.
* الان رضوانـه چگونـه است؟ رضوانـه درون حوزه درس مـیخواند و ۲ و یک پسر دارد، اما تا
به حال دوبار قلبش را عمل کرده و با دردهایی کـه از شکنجههایش بـه یـادگار مانده، دست و پنجه نرم
مـیکند.
* آیـا از طرف نـهاد خاصی حمایت مـیشود؟ این یکی از ناگفتههای من است.
از ۱۳ سالهام با آن همـه شکنجهای کـه شده بود با این دردی کـه تا بـه امروز همراهش
است هیچ حمایتی نشده هست چون ۴ روز از ۶ ماه کم دارد که تا عنوان زندانی سیـاسی بـه او اطلاق
شود.
فقط رهبر معظم انقلاب شخصا بـه ایشان عنایتی داشتهاند و کمکی کردهاند.
* از فرانسه بگویید، چطور از فرانسه سردر آوردید؟ درون اثر شکنجههای بسیـار، بدنم صدمـه دید و در بیمارستان تحت
عمل جراحی قرار گرفتم.
همان موقع محمد منتظری پاسپورت فردی بـه نام زینب احمدی نیلی را با عمن تنظیم کرد و من با
این پاسپورت جعلی بـه انگلستان فرار کردم.
در لندن هم یکی از دانشجویـان ایرانی منتظرم بود کـه مرا بـه یک هتل پاکستانی برد.
روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود ۳ – ۴ روز آنجا ماندم پول کـه نداشتم بنابراین قرار شد
کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانـه را رایگان بـه من بدهند من با همان وضعیت جسمانی،
روزها روزه مـیگرفتم و غروبها هم با همان وعده صبحانـه افطار مـیکردم.
* خانوادهتان مـیدانستند کجا هستید؟ی خبر نداشت بچه ها و خانوادهام نیز فکر مـید کـه من درون درگیریهای
خیـابانی کشته شدهام کـه ای کاش رفته بودم.
* چقدر درآن وضعیت بودید؟ ۳ ماه، که تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شـهادت دکتر شریعتی بود
با تعدادی از بچه ها تظاهراتی درون لندن بـه پا کردیم بعد بـه فرانسه رفتیم پشت سر این قضیـه
شـهادت آقا مصطفی بود کـه اعتصاب غذا راه انداختیم.
بعد هم بـه لبنان و سوریـه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم.
در این سالها درون عربستان، عراق، لبنان و سوریـه و فرانسه تردد داشتم که تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس
فرانسه اصرار داشت کـه یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از ایشان را بـه عهده بگیرند اما امام(ره)به شدت مخالف
بودند.
بنابراین من بـه نوفل لوشاتو رفتم و با توجه بـه آموزشهایی کـه دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و
وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و …
را نیز بـه عهده گرفتم.
* آیـا بـه زبان فرانسه تسلط دارید؟ نـه خیر، به منظور خرید نیـازی بـه آشنایی با زبان نداشتم از سوپرمارکتها هر
چه مـیخواستم برمـیداشتم و وجه آن را مـیپرداختم.
اما خوب، به منظور ارتباط با همسایـهها و صحبت با خبرنگارها، آقای دکتر حجابی و دکتر غرضی بودند کـه تسلط به
زبان فرانسه داشتند.
* روزی کـه شاه رفت …
خبرنگاران همـه جمع شده بودند که تا نظر امام را جویـا شوند.
امام هم بـه کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه د ناگهان دیدم خبرنگاری پشتسر امام پشت
نردهها از چوبی بالا رفته، به منظور امام احساس خطر کردم بـه سمت نرده رفتم اینقدر با دو دستم این نردهها
را فشار دادم کـه تخته چوبی افتاد و بعدها فهمـیدم کـه دوربین هم شکسته شده.
این فشاری کـه به نردهها دادم باعث شد کـه حالم بد شود و از هوش بروم و در بیمارستان بستری
شوم.
* آیـا شما با امام بـه ایران برگشتید؟ امام فرموده بودند کـه هیچ یک از ان همراه ایشان نباشند فقط
طاهره را بگویید بیـاید، شاید بچه هایش درون فرودگاه منتظرش باشند.
شب دوازدهم حاجاحمد- کـه خدا با شـهدای کربلا محشورش کند- بـه بیمارستان آمد که تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص
ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.
* شما کی و چه زمانی بـه ایران آمدید؟ دو روز کـه از بازگشت امام بـه ایران مـی گذشت از
بیمارستان مرخص شدم و با امام تماس گرفتم، ایشان فرمودند اوضاع بـه گونـهای هست که بهتر هست شما نیـایید.
من درون همان خانـه شماره ۳۰ ماندم که تا اینکه شب ۲۷ بهمن امام فرمودند کـه مـیتوانید بـه ایران بیـایید.
* چند سال دور از خانواده بودید؟ از سال ۵۳ که تا سال ۵۷ * وقتی پا بـه زمـین ایران گذاشتید
چه احساسی داشتید؟ من پایم بـه زمـین نرسید.
مرا با ویلچر از هواپیما پیـاده د.
گریـه فرصتم نمـیداد، نـه گریـه دیدن بچه هایم، گریـه شادی.
موقع رفتن با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونـه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی
بودکه بـه استقبالم آمده بودند.
دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.
* اگر زمان بـه عقب برگردد؟ باز هم همان کارها را انجام مـیدهم.
* یـادگاریهایتان از آن دوران چیست؟ زخمهایی کـه بر جسم مانده و عضوهایی کـه از تن جدا شده.
* این روزها چه مـیکنید؟ چند وقتی بستری بودم.
هرازگاهی مطالعه هم مـیکنم.
قائممقام جمعیت زنان هستم و یکی از اعضای شورای مرکزی جمعیت دفاع از مردم فلسطین، درون یکسری از کارهای
خیریـه هم فعالیت مـیکنم.
* ارتباط شما با مردم چگونـه است؟ ارتباطم با مردم نزدیک است، مرتب درون جلسات و سخنرانیها شرکت مـیکنم.
* از مردم چه توقعی دارید؟ فقط از افراد محتکر و گرانفروش تقاضا دارم کـه به مردم خیـانت نکنند ما
مردم محترم و عزیزی داریم.
* بـه نظر شما چرا خانم دباغ معروف شد؟ این الطافی هست که خداوند بـه من عنایت کرده است.
* اگر چهره ماندگار شوید؟ چهره ماندگاری مـیشود کـه کارهای برجستهای کرده باشد.
* مگر شما کاری نکردهاید؟ من خودم را کوچکتر از آن مـیدانم کـه بگویم کاری کردهام.
کارهای من فقط بـه اندازه ذره خردلی است، همـین.
* سهم شما از انقلاب چیست؟ همـین کـه زنده بمانم و در پیروزی انقلاب کنار مردم باشم یک سهم بزرگ
و ستودنی است.
* به منظور منحرفان و کژاندیشان انقلاب چه حرفی دارید؟ اگر بتوانم کنارشان بنشینم و یک یک واژهها و اخبار مربوط
به انقلاب و شـهدای انقلاب را برایشان بگوییم مسلماً نگاهشان تغییر خواهد کرد.
ما شـهدای بسیـاری داشتیم از بچه ۶ ماهه که تا ۵ ساله کـه خودم شاهد شـهادتشان بودم تا
پیرمرد و پیرزنهای ۸۰-۷۰ ساله.
آنـها ذاتاً آدمهای بدی نیستند بلکه اطلاعات لازم را ندارند.
* بـه جوانان چه توصیـهای دارید؟ بیـایند واقعیت انقلاب و امام را بشناسند.
حتی لازم هست پیرترها هم به منظور آشنایی هر چه بیشتر با امام و انقلاب وقت بگذارند.
ما حتما با اه و دستاوردهای انقلاب بیش از پیش آشنا شویم.
* با بحال شده کـه جایی کارتان را راه نیندازند؟ خیلی دوست ندارم شناسایی شوم، من هم مثل بقیـه هستم.
شاید خیلیها بـه چهره مرا نشناسند، اما تن صدایم بـه گونـهای هست که خیلیها مرا از روی آن مـیشناسند.
* که تا بحال چیزی آزارتان داده؟ بله، همان مجریها و گویندههای مردی کـه زیر ابرو برداشته و مثل زنان
اصلاح کردهاند.
متأسفانـه سیمای ما درون بین جوانان ما بد الگوسازی مـیکند.
چند بار با آقای ضرغامـی تماس گرفتم.
متأسفانـه یـا مـیگویند جلسه هست یـا مـیگویند شماره بگذارید کـه متأسفانـه هنوز موفق نشدهایم با ایشان صحبت کنیم.
صحبت من این هست چرا حتما سیمای جمـهوری اسلامـی چنین مجریهایی بیـاورد کـه روی جوانان ما تأثیر منفی بگذارند.
وقتی بـه پسرها مـیگوییم چرا زیر ابرو برمـیدارید و …
به راحتی مـیگویند عیبی کـه ندارد توی تلویزیون هم مجریها اینگونـهاند.
درست هست که درون سینما و فیلمها وضعیت بدتر هست اما مـیگوییم تقصیر تهیـهکننده و کارگردان هست و به
ریـاست مربوط نمـیشود اما درون این موارد ریـاست صدا و سیما کـه مـیتواند اقدام کند.
* صحبت شما با زنان ؟ زنان ما مشکلی ندارند.
ما نتوانستیم اسلام درست را بـه آنـها نشان دهیم.
ما با آنـها بد برخورد کردیم.وقتی زنان بیحجاب بـه احترام تظاهرات، روسری سرشان د ما نتوانستیم کاری کنیم که
آنـها ارزش و اصالت روسری را بدانند.
همـین ضعف ما باعث شد کـه روسری را بـه کناری بیندازند و …
ما حتما در تربیت دینی بچه ها قویتر عمل کنیم.
سوای خانوادهها ،جامعه و ارگانهای آن مثل آموزش و پرورش حتما بچه ها را با مفاهیم واقعی اسلام آشنا
کنند و مسأله و فلسفه حجاب را بـه خوبی بازگو و بیـان کنند که تا ما دیگر مسائلی پیرامون بدحجابی و
غیره نداشته باشیم.
* دهه فجر امسال چگونـه بود؟ احساس مـیشد یک مدتی هست که امام فراموش شده است.
خداراشکر برگزاری برنامـههای دهه فجر امسال درون مرقد امام (ره) این خوشحالی را بـه من داد کـه درب مرقد امام
باز شده است.
* و حرف آخر؟ انشاءالله خداوند باری تعالی این انقلاب را بـه انقلاب حضرت مـهدی (عج) پیوند دهد.
منبع: خبرگزاری فارس
[عکس:«مرضیـه دباغ»زن محافظ شخصی امام بستری شد - اخبار خاطره یک جمله ای از مرضیه حدید چی یا دباغ]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 22 Jun 2018 15:45:00 +0000